دیرتر بجنببم آقا آمده اند و یاران در رکاب و من و تو مانده ایم و یک عمر پشیمانی...
وقتی علی استون را دیدم و شنیدم ماجرای مسلمان شدنش را خوشحال شدم اما دلم ریخت...
دلم ریخت از اینکه عاقبتمان چه می شود...
چه انسان ها که در سپاه حق بودند و آرام آرام داخل شدند در سپاه باطل و چه انسان هایی که در سپاه باطل بودند و شیطانی و آرام آرام یا یک شبه وارد سپاه حق شدند...
من و تو هم معلوم نیست برای همیشه در همین سپاه بمانیم اگر قدرش را نشناسیم و حقش را ادا نکنیم.
علی استون ها و آدواردو آنیلی ها و ... نمونه های خوبی هستند برای تلنگر زدن به ما که این قافله این گونه نمی ماند و روز به روز در حال تغییر است. اگر لایق نباشی مثل خیلی ها باید بیرون بروی و اگر نوری در درونت باشد تو را می خرند و وارد خیل عرشیان می شوی؛ همانها که «حزب الله» می نامندشان...
چه زیبا روح های آماده و پاک را می خری و چه عاشقانه دلباخته ی امیرالمومنینشان می کنی..
اسلام آوردن یا توبه کردن های دیگران را که می بینم به یاد این حدیث زیبا می افتم که حضرت علی علیه السلام فرمودند: «خدا چند چیز را مخفی کرده است: 1-قهر خود را در بین معاصی.2-مهر خود را در میان اطاعت.3-ولی خود را بین انسان های ناشناس،(یعنی معلوم نیست ولیّ او کیست و در چه لباسی به سر می برد.از این رو کسی حق ندارد دیگری را تحقیر کند شاید آن کس ولی خدا باشد).4-اجابتش را در بین دعاها.»
و همین حدیث پر مغز باعث می شود مراقب رفتارم با اطرافیانم باشم حتی اگر به ظاهر بی دین اند...
و باز هم چه زیبا سرود آوینی عزیز:
آدم ها به دو گونه اند؛ آنان که با عقلشان می زیند و دیگرانی که زیستشان با دل است. چه کثیرند آنان و چه قلیلند اینان. چه سهل است آنگونه زیستن و چه دشوار است این گونه ماندن.
الهی ما را در مسیر حقت ثابت قدم بدار و در همین راه لایق شهادتمان بگردان.
[ چهارشنبه 90/12/3 ] [ 10:45 عصر ] [ عقل نوشته های یک دانشجو ]