دلم تنگ شده برای سقاخانه ات!
دلم تنگ شده برای سقاخانه ات و برای کبوترانی که عاشقانه می گردند دور سرت...
و برای خادمانی که افتخار می کنند به نوکریت....
و برای نقاره خانه ات که نوای بهشتی دارد برای من...
و برای تو...
برای تو که روشنی راهی و سلطانی بر همه خلق...
و چه چیزی بهتر از این که امامم تویی و دوستت دارم از عمق جان...
مولای رئوف نیم نگاهی به این درمانده ی در راه که سخت محتاجم...
اگر سلطان توئی دیگر ابایی نیست می گویم
که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم...
[ شنبه 90/11/1 ] [ 5:25 عصر ] [ عقل نوشته های یک دانشجو ]