(( قلب را بشنو نمی تپد، بل حسین حسین می کند...))
دلم لک زده برای محرم و روضه هایش...
برای بغض های شبهای اول و ناله های شبهای آخر...
دلم تنگ شده برای سینه زنی ها و فریاد های با شور و شعور حسین حسین...
دلم تنگ شده برای نذری هایش و ایستگاه های صلواتی که جوانان با عشق علم می کنند...
دلم تنگ شده برای شب علی اصغر و کودکی که قرعه به نامش می افتد که با گریه اش کباب کند دل ما را و روضه خوان علی اصغر حسین شود در کودکی...
دلم تنگ شده برای لباس مشکی ام و برای در و دیوارهایی که سیاه می شوند در این ایام و عطر سیب می دهند...
(( قلب را بشنو نمی تپد، بل حسین حسین می کند...))
و چه لذتی دارد خواندن (( فتح خونٍ )) آوینی در شبهای محرم...
[ پنج شنبه 89/7/29 ] [ 12:50 عصر ] [ عقل نوشته های یک دانشجو ]