دلم برای دانشجویان و مردمی که هر چند وقت یک بار به خاطر واق واق کردن عده ای منافق و خائن بیرون می آیند و شعار می دهند و خواهان محاکمه می شوند، می سوزد...!!!
خیلی دلم سوخت برای پدر پیر شهید صانع ژاله، چه مظلومانه می گریست و چه وقیحانه فرزندش را کشتند و چه بی خیال و آرام رئیس قوه قضائیه حرف از مجازات سران فتنه می زد...!!!
و این روزها چقدر همه با بصیرت تشریف دارند...همه خواهان محاکمه شده اند حتی رضایی و ساکت نوری... و چه بی شرمانه هاشمی عمل کردن بر خلاف قانون را حرام می شمرد و چقدر همه این روزها گوگوری مگوری شده اند و قالیباف هم با محاکمه سران فتنه موافق است...!!!
و چه جالب است که سران فتنه به دو نفر تقلیل یافته اند و خاتمی و موسوی خوئینی ها و هاشمی که راس همه ی آنهاست، دیگر سران فتنه نیستند، و وقتی صدا و سیما گزارش می گیرد از مردم مظلوم و می خواهد که نام سران فتنه را ببرند به اسم خاتمی که می رسد بوق میزد...!!!
و تشییع جنازه ی شهید 25 بهمن، پر بود از مرگ بر هاشمی، و صدا و سیما چقدر ناشیانه سانسور می کند واقعیت را...!!!
دلم برای مردم مظلوم می سوزد که هر از چندگاهی علیه سران فتنه برمی خیزند و خواهان محاکمه و اعدام می شوند و بعد هم انگار نه انگار...!!!
این چند روز هم که بازار محاکمه گرم است، زیاد دم از محاکمه خواهند زد و اما کمی که هوا خنک شود همه فراموش می کنند محاکمه و اعدام را به جز پدر و مادر شهید ژاله...!!!
[ پنج شنبه 89/11/28 ] [ 4:49 عصر ] [ عقل نوشته های یک دانشجو ]
امتحانات باعث شد این روزها کمتر در این فضا باشم، نه فقط در این فضا بلکه در این دنیا!
خبرهای سیاسی و اجتماعی کشور و جهان دیرتر به دستم می رسید.اما می رسید...
خوشایند ترین خبر در این مدت اعتراض مردم تونس و مصر به دیکتاتوری هایشان بود.
مخصوصا اعتراض به حسنی نامبارک و قرار گرفتنش در ورطه ی سقوط...
امام راحل فرمود انقلاب اسلامی باید صادر شود به تمام نقاط دنیا، گویا دارد این انتقال اتفاق می افتد البته نه با دور اندیشی ها و کارهای فرهنگی و سیاسی ما که با اراده ی الهی!!!!
زمزمه های ظهور به گوش می رسد. کسی در گوشم نجوا می کند سحر نزدیک است...
شما نمی شنوید؟؟؟
اما می ترسم...من کجای این تحولاتم و چه باید بکنم؟!
این جمعه ها که ختم به مختار می شود
بدجور دلم طالب دیدار می شود
ای منتقم بیا که به عالم خبر دهیم
شیعه عزیز و هر که جز او خوار می شود
[ شنبه 89/11/9 ] [ 10:41 صبح ] [ عقل نوشته های یک دانشجو ]
::